loading...

امید ظریفی

بازدید : 460
دوشنبه 7 ارديبهشت 1399 زمان : 2:22

هیفده. مقدمۀ هیفده می‌شود این‌که پدرم باید قبل از عید بازنشسته می‌شد. اما خب از آن‌جایی که نمی‌شود یک‌هو بچه‌های مردم را رها کرد، اصولن معلم‌هایی که وسط سال تحصیلی بازنشسته می‌شوند تا پایان آن سال تحصیلی کارشان را ادامه می‌دهند تا هم خدا را خوش بیاید و هم کمی‌آموزش‌وپرورش را بده‌کار کنند! پدر من هم خودش را از این قاعدۀ نانوشته مستثنا نکرد... اما اصل سخنِ هیفده می‌شود این‌که یکی‌دو ساعت پیش، داخل اتاق‌، پشت میزم نشسته‌بودم و مثلن داشتم سؤال حل می‌کردم. اما از آن‌جایی که درِ اتاق باز بود و صدای پدر و مادرم که در‌هال نشسته‌بودند و داشتند با هم‌دیگر صحبت می‌کردند با کیفیت دالبی داخل اتاق می‌شد، گوش من هم ناخواسته درگیر شنیدن صحبت آن‌ها بود. داشتند درمورد حدس و گمان‌هایی که دربارۀ زمان بازگشایی مدرسه‌ها و دانش‌گاه‌ها مطرح شده حرف می‌زدند. پدرم گفت: «با این وضعیت بعیده مدرسه‌ها باز بشه. تنها مشکل‌شون امتحانات‌ه. ابتدایی‌ها که همین‌جور هم امتحان‌هاشون کیفی بود. احتمالن امتحان‌های دبیرستان رو هم غیرحضوری کنن.» مادرم گفت: «یعنی می‌گی دیگه رفتیم تا مهر؟!» پدرم با شیطنت جواب داد: «شماها رو نمی‌دونم، ولی ما که دیگه کلن رفتیم که رفتیم!» (-: و بنده هم چنان داخل اتاق زدم زیر خنده که مطمئن‌م پسر پنج‌سالۀ واحد کناری‌مان که اتاق‌ش دیواربه‌دیوار اتاق من است و به‌واسطۀ بلندگوهای خوب کامپیوترش هرروز کلی آهنگ بچه‌گانه می‌شنوم، از خواب نازش پرید!

نظافت منزل غرب تهران
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 11
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 5
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 26
  • بازدید کننده امروز : 20
  • باردید دیروز : 6
  • بازدید کننده دیروز : 6
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 98
  • بازدید ماه : 282
  • بازدید سال : 4164
  • بازدید کلی : 8458
  • کدهای اختصاصی